فقر چیست؟ – گویا روشن

ا

فقر چیست؟

ی کاش در این جهان چیزی به نام فقر وجود نداشت؛ ای کاش همه از زندگی‌ای آرام، بی‌دغدغه و آبرومند بهره‌مند بودند. زیرا فقر، پیش از آن‌که 

سفره‌ای را خالی کند، ذهن را می‌فرساید و اندیشه را می‌خشکاند. آدمی که درگیر فقر است، کمتر فرصت می‌یابد تا به جهان اطرافش بنگرد. او ناآگاهانه، طعمه‌ی کسانی می‌شود که با نیت‌های تاریک، روح و جانش را مسموم می‌کنند؛ و این سم، می‌تواند جهانی را آلوده سازد.

ستمگرانِ عالم، خوب می‌دانند چگونه از فقر، به سود انگیزه‌های شومشان بهره‌برداری کنند. بسته به اینکه فرد در دام کدام گروه یا ایدئولوژی گرفتار آید، مسیری برایش ترسیم می‌شود که با سراب امید، به تباهی می‌انجامد. چرا که کسی که در زندگی هدف و امیدی ندارد، مانند بدنی بیمار و نحیف است که در برابر هر آلودگی‌ای بی‌دفاع می‌ماند.

فقر، او را به ورطه‌ی پریشانی و بی‌پناهی می‌کشاند، بی‌آنکه بداند قدم‌هایش به‌سوی نابودی‌ست. خستگی، ناامیدی، و احساس بی‌ارزشی، او را از هر اندیشه‌ی خردمندانه‌ای دور کرده و تمنای یک لحظه آسودگی، او را به ورطه‌ی تصمیم‌های خطرناک می‌کشاند؛ بی‌خبر از فردایی که ممکن است دیگر هرگز نیاید.

گاهی به یاد چشمان بی‌پیرایه‌ی فرزندانی می‌افتد که تنها آرزویشان، یک روز بدون استرس و پر از لبخند است. نگاه‌های تحقیرآمیز اطرافیان، مانند تیغی‌ست که بارها و بارها قلبش را دریده و زخم‌هایش را تازه‌تر کرده‌اند.

مدام تکرار می‌کند: «از گفتن ندارم... چکار کنم؟ چاره‌ای نیست...» دیگر خسته شده. او نه رفاه می‌خواهد، نه تجمل، نه اشرافی‌گری؛ تنها به دنبال اندکی آسایش است: یک خرید ساده، لباس‌هایی نرم و تمیز، خوابی آرام بی‌دغدغه‌ی فردا. اما دریغ که هیچ‌کدام از این خواسته‌ها، برایش میسر نیست.

چه کسی صدایش را خواهد شنید؟ کدام قانون، از او و خانواده‌اش دفاع خواهد کرد؟ برای این زندگی حداقلی، چقدر باید بجنگد؟ زندگی‌ای ساده، بی‌زرق و برق، بی‌اسراف، همان‌که باید حق هر انسان باشد، این روزها به رؤیایی دست‌نیافتنی بدل شده است.

و جهان امروز، فقر را تنها در چهره‌ای ژنده و در کوچه‌ای خاکی خلاصه کرده؛ غافل از آنکه اگر ریشه‌ی بسیاری از جرم‌ها، جنایت‌ها و انحراف‌های اجتماعی را بررسی کنیم، خواهیم دید که سرچشمه‌ی بیش از ۹۰ درصدشان، چیزی نیست جز فقر.

برای کاهش جرم، نخست باید با فقر مبارزه کرد. اما باید دانست که فقر، تنها شکم گرسنه نیست. فقر، یعنی زیستن بدون اندیشه؛ فقر، یعنی گمراه کردن انسان‌های ساده‌دل؛ فقر، یعنی نگاه از سر ترحم؛ یعنی تحقیر، بی‌عدالتی، و در نهایت، بی‌تفاوتی.

فقر، خودِ بی‌رحمی‌ست. و بدتر از آن، بی‌اعتنایی به فقر است.

Comments

Popular posts from this blog

از آدم ربایی و شکنجه در دمشق

سکوت و همدستی در جنایت

مرد هزار چهره خاورمیانه